گوش کن سهراب!
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۵۵ ق.ظ
بعد یک عمر که سهراب سرود ، قایقی باید ساخت ..
.
داغ قایق به دلش ماند و گذشت ..
.
دل سهراب ز هیاهوی زمان سوخته بود ..
.
رخش از آتش بیداد برافروخته بود ..
.
خواست بگریزد از این شهر غریب، شهر نیرنگ و فریب ..
.
در دلش نقشه ی قایق که کشید، رفت و از همهمه ی داغ رهید ..
.
گوش کن سهراب !
.
دل ما هم چون تو بسی افسرد و گداخت ..
جای قایق این بار ، کشتی باید ساخت ..
دل ما هم چون تو بسی افسرد و گداخت ..
جای قایق این بار ، کشتی باید ساخت ..